چکامه

پاتوقی برای شاعران و اهل ادب دزفول

چکامه

پاتوقی برای شاعران و اهل ادب دزفول

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

برای امام موسی کاظم علیه السلام


تصویری از تو در قلمم ریخت ، مردی که در کدورت مردم

خوابانده شعله ی غضبش را ، در پشت مخملین تبسم


کافی نبود ، این همه اما باید که اعتراف کنم من

از چشم خود نخواسته بودم ، کامل ببیندت به تجسم


تا اینکه در شبی متراکم ، خود را در اضطراب فشردم

رفتم به قعر ساکت تاریخ ، دیدم تو را به حال تلاطم


گندم به گونه های تو ماند ، گندم که گونه ای ست ، از آتش

آتش کنار دست تو طفلی ست ، با چهره ای به گونه ی گندم


هر  گاه می خوری غضبت را ، اشک فرشته راه می افتد

آیینه ها به یاد ندارد ، روی تو را بدون تبسم


دستانت از کمر کش خورشید ، خود را به جنگ ابر سپردند

حتی  شکنجه هم نتوانست ، وادارشان کند به تفاهم


زنجیر ها شمرده شمرده ، با سجده ای بپات می افتند

من راه را درست رسیدم ؟ اینجاست ، راز خانه ی هفتم ؟


دست مرا بگیر ! که شعرم ، بی تو پرنده ای ست هراسان

یا می خورد به پنجره ای محو ، یا می رسد به قافیه ا ی گم


من شهد گرم این غزلم را ، از دست مهربان تو خوردم

حق با تو بود ، در طلب عشق ، با تشنه هاست ، حق تقدم


مرتضی حیدری آل کثیر1385

  • یوسف مرساق محمدی
  • ۰
  • ۰

باید پی حل معمای خودم باشم


تا بعداز این غرق تماشای خودم باشم



چون جنگجویی زخمیم یک گوشه افتاده


باید که در فکر مداوای خودم باشم



دلخسته ام از دلسپردن های بیهوده


این روزها خوبست همتای خودم باشم



فرهاد بازی های من کاری نبرد ازپیش


آماده ام اینبار تا جای خودم باشم!



دیروز تاریک تو را ازیاد بردم تا


دلبسته ی خورشید فردای خودم باشم



حتی برای لحظه ای اینجا نخواهم ماند


من می روم تا غرق دنیای خودم باشم!

  • یوسف مرساق محمدی
  • ۰
  • ۰

((تقدیم به حضرت سبز قبای دزفول))


کفتری بال زنان نامه ی ما آورد ست

با متانت به حرم نزد شما آورد ست


کفتری از حرم سبز قبای دزفول

صد سلام از گل ما سبز قبا آورد ست


قاصدک ها همگی نامه رسان تو شدند

با لطافت خبرش باد صبا آورد ست ؟


نامه ها حرف دل و شعر و غزل می باشند

که مضامین همه صلح و صفا آورد ست


کودکی در دل خود نامه نوشت ست از خود

یاد آن را به حرم خوب و رسا اورد ست


پیری انداخته در آب تمام بغض

رود دز با صلواتی به رضا آورد ست


مادری چادرش انداخته بر سر با شوق

نذر , جارو کشی صحن تو را آورد ست


پرس پرسان پی تک پنجره ای می گردد

مرد کوری که پسر بهر شفا آورد ست


با توسل به حرم خیره شده می گوید

نا امید از همه او رو به شما آورد ست


شاعری در حرمت گوشه ی صحن تو نشست

خود قبولش بنما شعر رضا آورد ست


(( آرزویش همه این ست که گل شَد یارش))

یا رضا(ع) بهر فرج دست دعا آورد ست...


((ان شاء الله))

  • یوسف مرساق محمدی
  • ۰
  • ۰

تقدیم می کنم به کسانی که خیـــــــــــــــــــــــــــــلی گوششان به , ماه واره ست...




فریب خدعه چرا دوستان من بخورند


و دوستان من اکنون ز بغض و کینه پرند


مرا به دوستان خودم واگذار دشمن من


گمان کنم که سرم را سریع تر ببرند.

  • یوسف مرساق محمدی
  • ۰
  • ۰

به مناسبت شهادت ام المصایب


و البته...


تقدیم به مردم مظلوم یمن


.........................................................................


گرگان پست پیکره ای را دریده اند


حالا که سگ صفتان صف کشیده اند



هرگز گمان مبر که کسی پای پس کشد


تا اینکه آخرین نفر از ما نفس کشد



پای تمام هر عهدی نموده ایم


سر داده ایم بر آن سر که بوده ایم



هرگز گمان مبر بنشستیم و بنگریم


هرگز گمان مبر که مگر ما خموده ایم؟!



قومی سراسر از افتخارها


قومی به نقل پیمبر ستوده ایم



عمری غلام جده ی سادات بوده ایم


عمری غریق عبادات بوده ایم



یک عده تیغ اگر بر کشیده اند


خدعه برای قطع تن از سر کشیده اند



ما را چو آرزوست که بی سر رها شویم


تا روز حشر آبروی مرتضی شویم



تا روز حشر در بر آن شاه بی کفن


بالا گرفته سر خود فنا شویم



اولاد راه حنجر و خنجر شدیم ما


گرد و غبار نشسته بر آن سر شدیم ما



زیباترین سروده ی دنیای ما حسین (ع)


محو جمال یوسف بی سر شدیم ما



قربانیان راه علمدار کربلا


یک نخ ز رخت کوچک اصغر (ع) شدیم ما



ما فاتحان خیبر و بدریم بی گمان


ما بچه های هر شب قدریم بی گمان



با یک اشاره حیله دشمن تهی شود


دشمن به سان برق سر از تن تهی شود



وقتی که امر مسلّم شود به ما


ابرو ندیده کسی خم شود به ما



ما را ز آتش و از خون هراس نیست


هیچ ارتباط با ره هیچ عمروعاص نیست



ما را کلاس ظهر عطشناک کر بلاست


جز عشق مکتبت هرگز کلاس نیست



ما را غلام حضرت زینب نوشته اند


هرگز مرام و مکتب ما التماس نیست...


......................................................................................

((یه شاعر انقلابی))

  • یوسف مرساق محمدی